سلام...

سلااااااااااااام دوستای گلم 

معذرت میخوام که یهو نیست شدم

از این به بعد در خدمتتون هستم

با آدرس naghose-tanhaee.blogfa.com

خرده های دلم...

سلام روزگار... چه میکنی با نامردی مردمان..

من هم ..اگر بگذارند ...

دارم خرده های دلم را...

چسب میزنم... راستی این دل ...

دل می شود ؟

دلم می گیرد وقتی می بینم او هست … من هم هستم … اما “قسمت” نیست !

کسی سراغی نمیگیرد...

خوش به حال سیندرلا... لنگه کفشش را جا گذاشت... یه لشکر آدم به دنبالش گشتن... ما

دلـــــــــــــــــمان را جا میگذاریم.... هیچکس از مــــــــــــــا سراغی نمیگیرد... انگار که هیچوقت نبوده ایـــــــــــــــــم

یهـ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ

یهـ ﺷﺒﺎﯾﯽ

بهـ یهـ آﺩﻣﺎﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﯼ

ﮔﻮﺷﯿﺘﻮ ﺑﺮ ﻣﯿـﺪﺍﺭﯼ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮﯼ

ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﺱ

ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ کهـ ﯾﻬﻮ ﺑﺨﻮﺩتـ ﻣﯿﺎﯼ

ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺧﯿﺮهـ ﺷﺪﯼ بهـ یهـ صفحهـ ﯼ

ﺧﺎﻟﯽ ﺑﯿﺠﻮﺍبـ

ﺍﺷﮑﺎتـ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺷﺪﻥ

ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩتـ ﻓﻘﻂ یهـ ﺟﻤﻠـهـ ﻣﯿﮕﯽ

ﺍﻭﻥ همهـ ﺩﻭﺳتـ ﺩﺍﺷﺘﻦ
آﺧﺮﺵ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺷـﺪ ...؟

درد بی درمان...

عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست ..
و غمــت سـهم ِ مــن!

طب مدرن
طب سنتی
طب سوزنی
همه را امتحان کرده ام
درد بی درمانی است درد دوریت!!!!!!!!!!!!

مثل آب خوردن...

دلـــــم براے تــو کــه نه, ولـــے َبرای روزهــا ی باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ شده

براے تــو که نه ، ولے برای "مواظِــب خودت باش" شنیدن تَنـگــ شده

براے تـــو که نه ، ولے برای نگاهـے که تا پیچ سَرکوچه تعقیبم میکرد تَنـگــ شده

براے تـــو که نه ، ولے برای دلے که نگرانم میشد تَنـگــ شده

راستش !
براے اینها که نه . . . ..

برای خودت .....دلَم خیــلے تَنـگــ شده....

 

فـَرامـوش ڪَـرבنتــ برآيمـ مثل آبــ خورבלּ بـُوב

از همـاלּ آبهــايے ڪِہ مے پـَرב تـُوے گلـُو 

 و سالهـــا سـُرفـہ مے کنيـمـ ؟!!

چگونه!!!!

 اگر دیوانگی نیست،

 پس چیست؟!...

 اینکه در این دنیای به این بزرگی

 دلت فقط هوای یک نفر را می کند...!!!

 

رفتنـــت ..

 نبودنت !

 نــ ـ ــآمردیــت ,

 نـﮧ اذیتـم کردُ نـﮧ حتـﮯ , ثآنیـه اﮮ , برآم سوآل شد !

 فقــــــط ..

 یـڪ بغض خفـه ام میکنــد ..

 چگونـﮧ نگآهــت کرد ؟؟

 ڪـﮧ مرآ تنهــآ گذآشتـﮯ ...

خسته ام...

هیچ انتظاری از کسی ندارم !

و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !

مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است...

ایـن روزهـا.....

ایـن روزهـا،

بـا تـو،

بـه وسـعـت تـمـام نـداشـتـه هـایـم،

حـرف دارم…

امـا مـجـالـی نـیـسـت تـا بـنـشـیـنـی بـه پـای ایـن هـمـه حـرف،

دلـم تـنـگ اسـت،

فـقـط بـرای حـرف زدن بـا تـو…

دیـگـر نـمـیـدانـم چـه کـنـم، یـا چـه بـگـویـم…



خـسـتـه ام،

کـمـی هـم بـیـشـتـر… فـراتـر از تـصـورت…

سـخـت اسـت بـرایـم تـوصـیـفـش…

تـا بـه حـال نـمـیـدانـم،

دیـده ای درمـانـدگـی و بـی قـراری هـای من را یـا نـه…؟

بـغـض فـرو خـورده در گـلـویـم

بـهـانـه گـیـری هـای دل بـی قـرارم

و یـا…غـم نـهـفـتـه در نـگـاهـم،…

کـه بـه خـدا قـسـم،

هـیـچ یـک از ایـن هـا، دیـدن نـدارد…

باهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم . . .

کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟

!وقتی کســی

جایت آمد …

دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….میگویــند :

عاشــقت

هســتند برای همیشه نه ……فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !و این است بازی باهــم بودن..

آسان نیست...

بـــــارالهــــــــــا...

"زخم "ها .... "رحم" میخواهند ...

فقط این دو نقطه را بردار ....

تــــــــــو که خدایی

بــاوَر کُن آسان نیست

اِسمِ اِحساسَت را

عِشقَت را

بگذاری تَـ جـ رُ بـ هـ

خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا ...

مرور مي كنيم خاطراتمان را....

اما مگر...

كپي برابر اصل مي شود...

خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا ...



کی کـــــــــات می دی ؟؟؟


هزار بار ،یک پلان رو گرفتی...


من بازیگر خوبی نمی شم ...


بــــاور کن ...

 

موضوع انشا...

موضوع انشاء:تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟

به نام خدا

فرسنگ ها دور از آغوشش...

و تو یک تنه تمام
" یکی نبود " های قصه منی ...

سلامتی همه اونایی که مجبورن ولنتاین طعم شکلات تلخ تنهایی رو ببچشن...

کاش بودی تا مثل همون سال شکلاتمونو با هم نصف میکردیم...

از وقتی رفتی هر سال سهمتو کنار گذاشتم تا هروقت اومدی بهت بدم....

ناامیدم نکنی...

قـــــبل از آمدنِ تــــو تنـ ـهآ بودم

بعـــــــد از رفــتنت نـ ـیز!

فقـــط الآن تنهـــــآیی ام درد دارد

تنــــهآیی بـ ـعد از یک دنـــــیآ خــــآطره

بــعد از دنــــیآیِ کسی شــــ ـدن

بعـــــد از لـــــــمس شـــدن

مرـــگی ست در قــــآلبِ زندگـــــــــی!!!!

باور نمیکنم...

گــــآهـ ـے...!

هَــــنوز گـ ـآهــــے...!

مَــــرآ بـ ـه جــــآن تـ ـو قَـــــسَم مـ ـے دَهَـــــند...!

ببـــــین تَـــــنهـ ـآ مَـــن نیســـتَم

کــــ ه

رَفتَــــــنَت رآ بــآوَر نمـــــــے کُـــنَم...!

 

عاقبت باید رفت

عاقبت باید گفت

با لبی شاد و دلی غرقه به خون

که خداحافظ تو . . .

گر چه تلخ است ولی

باید این جام محبت شکست

گرچه تلخ است ولی

باید این رشته ی الفت بگسست

باید از کوی تو رفت

دانم از داغ دلم بی خبری

و ندانی که کدام جام شکست

که کدام رشته گسست

گرچه تلخ است پس از رفتن تو

خو نمودن به غم و تنهایی

عاقبت باید رفت

عاقبت باید گفت

با لبی شاد و دلی غرقه به خون

که خداحافظ تو . . .

تو برو...

تـ ـو بـ ـرو…

مـ ـن هم برای اینکـ ـه راحـ ـت تربروی…

می گویـ ـم : برو “خیـ ـالی نیسـ ـت “

امـ ـا…

کیسـ ـت که ندانـ ـد…

بی تـ ـو…

تنهـ ــا چیـ ـزی کـ ــه هسـ ـت…

“خیـ ـال توسـ ـت” …

نبــــودن هایــــی هست. . .

كه هیچ بودنــــی جبرانـــش نمــــی كند. .

دعا کن...

یابمان امید فردایم باش...........

یا دیروزم را برگردان و برو......

وقتــــی مــی گویم: برایـــم دعــا کـن یـــعنـــی کـــم آورده ام . . .

یــعنــــی دیــگـــر کـــاری از دست خـــودم بــرای خـــودم بـــر نــمــی آیــــد !

چرا...

خداوندا من که دلم با دلش زنده بود

من که نفس هایم به نفسهایش بسته بود

من که هر تپش قلبم برای او بود

حالا که او نیست پس چرا من زنده ام؟

 

 

هــی کـافـه چـی !

بــرای "یـک شـب" کــافـه ات را بـه دسـت ِ مـن بـده ,

مـیـخـواهـم بـرای یـک شـب هـم کـه شـده, خـودم بـاشـم و ایـن صـنـدلـی هـای خـالـی ,

خـودم بـاشـم و یـک آغــوش ِ خـیــالـی ,

خـودم بـاشـم و اشـک هـایـی کـه سـرازیـر مـیـشـونـد و "خـدا" هـم پـاکِـشـان نـمـی کـنـد . . .

بـگذار ایـن "سـکـوت ِ وحـشـی" تـن ِ مـرا بـه اسـارت بـگـیـرد ,

بـگـذار در ایـن تـنـهـایـی , "خـون ِ دل" بـالا بـیـاورم ,

بـگـذار سـیـگـارم بـنـد بـنـد ِ وجـودم را بـسـوزانـد ,

بـــگــذار دیــگـــر نـبـاشــم . . .

مخاطب خاص من...

مخـاطبــ خـآصــ مـטּ

بـہ سـاבگـے یکــ لبخـنــב

رهـایمـ کــرב

"او" رفـتـــ

و مــنـــ عـاشـقـانــہ هـاے

بـے مخـاطبـمـ را بـہ حـراجــ

گـذاشـتـــہ امــ...

سخت است اتفاقی را انتظار بکشی که خودت هم میدانی در راه نیییییییییییست !!

و حسرت...

آنقدر نزدیکش باشید که گرمای نفس هایش را حس کنید!
خوب عطرش را بو بکشید!
موقع بوسیدنش از ته دل ببوسیدش... از ته دل ببوییدش ... از ته دل لمسش کنید!
... از ته دل نگاهش کنید ... از ته دل صدایش کنید!
از تمام لحظات با هم بودن نهایت استفاده را بکنید!
روزی می رود ...
و حسرت همه ی اینهایی که گفتم در دلتان می ماند

 

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...

گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...

گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی دلگیری...شاید از خودت.

آشق...

آشــــــــــــــــق شــــدی ای دلــــــــــــــــــــ

غمــــــــــــــ هایتـــــــــــــــــــ

مبارکــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــ

به زخمهایم می نگری ... ؟!

درد ندارند دیـــــــــــــــگر ...

روزی که رفتـــــــــــــــی ،

مرگ تمام درد هایم را با خودش بـــــــــــــــرد !

مرده ها درد نـــــــــــــــمی کشند ... !

حرف آخرم این اســـــــــــــــت ...

برنگرد دیـــــــــــــــگر !!

زنده ام نـــــــــــکن ... !

لعنت...

لعنت به بعضی آهنگ ها...

به بعضی خیابونا...

به بعضی حرفا و تکه کلام ها...

لعنتیا آدمو میبرن به روزایی که واسه


از بین بردنشون تو ذهنت ویرون شدی

میگفت پای رفتن ندارم...

با سر رفت!